18ماهگی اقای اقاااها
بعله یک سال و نیمگی اقا مارتیا گذشت..روزها و شبهایی که باهم و در کنار هم گذروندیم، پسر گلم توو این مدت به یمن وجود پاکت مامانی خیلی بیشتر فکر کرد و بیشتر زندگیو فهمید..عاشقانه همه لحظات رشد و تکاملت رو توو خاطرم نگه داشم واسه اینکه یادم نره نوشتم..اولینها، اولین دندان، اولین حرف، اولین خرابکاریهاتو شیطنتهات..
دلم واسه اون موقع هاا از الان تنگ شده...خیلی خوشحالم که دارمت..عاشق بویتنتم.کملی پاهات، خنده های ریز ریزت، مهربونیات، معرفت ها و دستو پای کوچولوتم
کلی حرف و کلمات میگی..بشین، بغل، در باز شد، شب بخیر و....ک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی